گریه ای در خواب...

 

کوچه سکوت طولانیست.پیچ دارو بی انتها.من در مقابله تو همه چیزم را از دست میدهم.حتی خودم را...متولد نشدم عاشق شوم.عاشق شدم تا متولد شوم.عاشقت شدم تا برای حتی لحظه ای زندگی کنم.چشمت دیدنیست.پلک نزن .سکوت شنیدنیست لبخند نزن.جای همه دوست دارم.سالها طول کشید تا خودم را یافتم.آن روزی بود که ترا یافتم.در دل بستن سخت گیرم.اما دل بستنم ابدیست.در این شبه بی صبح حرف قدیمه ترا قاب میگیرم.شبی که در تو خواهم جست.از روز روشن تر است.تبسمه چهرت را با هیچ خواندیی عوض نمیکنم.پشته شیشه سایه میشوی.نقش میگیری.زیبا میشوی.پنجره را باز میکنم محو میشوی.زمان بی تو میتازد.دیگر هرکه بادو باد....


گریه ای در سال هزار سال پیرم