اونیکه میخواستم من و تنها گذشت رفت
...اونیکه میخواستم دلمو شیکست و به پای یه عشقه جدید نشستو
چشم روی آرزوم همیشه بستو
پشته پنجرمون رها شد
اونیکه میخواستم مثله اشک چکیدو
تو طوله راه باز یک کسیو دیدو
به آرزوش انگار دیگه رسیدو
به خاطره هیچی ازم جدا شد
اونیکه میخواستم
اونیکه میخواستم
من و تنها گذشت رفت
اونیکه میخواستم دل ازم بریدو
بینه گلا یه گله تازه چیدو
به اونیکه دلش میخواست رسیدو
با غم و غصه من و اشنا کرد
اونیکه که میخواستم منو برد بهشت و
اسم من و رو سر درش نوشت و
بهونه کرد بازیه سرنوشت و
تو شهر رویاهام من و رها کرد
اونیکه میخواستم من و برد از یادو
رفت پیشه اونیکه دلش میخوادو
زد زیره عشقش تا یادش نیادو
مثله همه آدما بی وفا شد
اونیکه میخواستم
اونیکه میخواستم
من و تنها گذشت رفت
اونیکه میخواستم ، چرا تنهام گذشت و رفت ؟
|
روز هجران
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه نازو تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم بد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال همه گوشه گل
نخوت بد وی.و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بود معتکف پرده غیب
گو برن آی که کار شب تر آخر شد
آن پریشانی شبها ی دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگر آخر شد
باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد
که به تدبیر تو تشویق خمار آخر شد