اونیکه میخواستم من و تنها گذشت رفت...

اونیکه میخواستم من و تنها گذشت رفت...

اونیکه میخواستم دلمو شیکست و به پای یه عشقه جدید نشستو

چشم روی آرزوم همیشه بستو

پشته پنجرمون رها شد

اونیکه میخواستم مثله اشک چکیدو

تو طوله راه باز یک کسیو دیدو

به آرزوش انگار دیگه رسیدو

به خاطره هیچی ازم جدا شد

اونیکه میخواستم

اونیکه میخواستم

من و تنها گذشت رفت

اونیکه میخواستم دل ازم بریدو

بینه گلا یه گله تازه چیدو

به اونیکه دلش میخواست رسیدو

با غم و غصه من و اشنا کرد

اونیکه که میخواستم منو برد بهشت و

اسم من و رو سر درش نوشت و

بهونه کرد بازیه سرنوشت و

تو شهر رویاهام من و رها کرد

اونیکه میخواستم من و برد از یادو

رفت پیشه اونیکه دلش میخوادو

زد زیره عشقش تا یادش نیادو

مثله همه آدما بی وفا شد

اونیکه میخواستم

اونیکه میخواستم

من و تنها گذشت رفت

اونیکه میخواستم ، چرا تنهام گذشت و رفت ؟

I love you and I'm not afraid like You

My Last Breath

 Hold on to me love
You know I can't stay long
All I wanted to say was
I love you and I'm not afraid

Can you hear me?
Can you feel me in your arms
Holding my last breath?
Safe inside myself
Are all my thoughts of you

Sweet rapture and life,
It ends here tonight.

I'll miss the winter
A world of fragile things
Look for me in the white forest
Hiding in a hollow tree

I know you hear me,
I can taste it in your tears.
Holding my last breath
Safe inside myself
Are all my thoughts of you.

Sweet rapture and life,
It ends here tonight.

Closing your eyes
You pray your dreams will leave you here,
But still you wake and know the truth -
No one's there.

Say goodnight, don't be afraid
Calling me, holding me, as you fade to black.

(Say goodnight) Holding my last breath
(Don't be afraid) Safe inside myself
(Holding me) Are my thoughts of you
Sweet rapture and life,
It ends here tonight.

تو رفتی اما...

روز هجران

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

                    زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

آن همه نازو تنعم که خزان می فرمود

                    عاقبت در قدم بد بهار آخر شد

شکر ایزد که به اقبال همه گوشه گل

                    نخوت بد وی.و شوکت خار آخر شد

صبح امید که بود معتکف پرده غیب

                    گو برن آی که کار شب تر آخر شد

آن پریشانی شبها ی دراز و غم دل

                    همه در سایه گیسوی نگر آخر شد

باورم نیست ز بد عهدی  ایام هنوز

                     قصه غصه که در دولت یار آخر شد

ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد

                    که به تدبیر تو تشویق خمار آخر شد